خدایا دلم گردابی عظیم است که واژه ها گم شده اند در پیچ وتابش


یادت میکنم و میدانم در مشغله هایم فراموش کرده ام چقدر نزدیکی به من


فریادت میکنم و از یاد برده ام نجواهایم را میشنوی


دویده ام به سویت در هر سو و ندانسته ام که تو در وجودم جایگاهی بلند مرتبه داری


چشم دل به همه ی آنچه نشانه ام قرار دادی بسته ام


دستم را بگیر در رویاهای بلند و بالایم


نگذار در اوج لذت رسیدن بالهایم خیس از ترنم باران حادثه به سقوطی در انتهای ناکامی برسند